اون ۲۲ مرداد لعنتی..

دلم برا عرفان تنگ شده. برا قالبی که جایزه مرحله دوم قبول شدنم بود. برا فکرای عجیبش. برا دورهمی‌هامون تو وبلاگش با بهار و صخره. دلم تنگ شده و خوشحالم که تو بیان نمی‌نویسم. خوشحالم که قرار نیست هر روز اسمش رو پایین وبلاگا ببینم و لعنت بفرستم به نبودنم تو لحظه‌ای که می‌خواست. کاش نمی‌رفتی. کاش..

کاش بودی پسر. عجیب دلم برات تنگ شده..

بعدا نوشت: بازگشتم همیشه به سوی بیانه، با همه دلتنگی‌هاش، و به این قالبی که برا خودمه، با همه‌ی جاهای خالیش...

کوله به دوشی‌ها..