ترمی که با افسردگی و حال بدم شروع شد، با روانپزشک، مشت مشت قرصِ عجیبغریب، صحبتای مرتب با روانشناس، به هیچ جایی نرسیدن، اولین جلسه کلاس کارآفرینی بعد از حذف و اضافه، مجبور شدنم برا گذروندن درسی که لامجال باید تو اون شرایط وخیم روحی، به دنبال تیم خوب هم میگشتم براش. تغییر حال ۱۸۰ درجهایم از ساعت ۱ و نیم تا ۴ و نیم چهارشنبه ۴ مهر. جرقه زدن، انتخاب تیم، نوشتن ۵۰تا ایده تا فردا شبش، انتخاب تی ای، حسای افسار گسیختهم، سیمولیشن ارائه برا بچهها و تیای، لرزیدن صدام، نگهداشتن بچهها تو هوای خنک و فضای باز جلو کامپیوتر و چندین و چندبار اجرا کردن ارائهم براشون، فرداش که تیم ۶م بودیم، استرسم قبل ارائه، حسین که قرار بود باهم ارائه رو بریم و رو برگه برام نوشت we will shine، ارائه فوقالعادهمون و جلب نظر استاد، پیشنهاد بعد از کلاس تی ای که تو جلسههامون شرکت کنه، حس افسارگسیختهم. اون شب جلو ابنس. اون شب بعد از شامی که مهمونشون کردم. اون شبی که رفتیم دفتر روزنامه. اون شبی که دو ایستگاه پیاده باهم راه اومدیم. اون شبی که اشتباهی گرفتیم، اون روزی که باید فراموش میکردم، پرکار شدنم تو شریفآشغال، یزد رفتن و گذاشتن جونم کف دستم. بدترین چیزایی که میتونستم تجربه کنم. بیحس شدنم. دنبال جواب گشتنم. فکر کردن و فکر کردنم. ادما معنان یا وسیله، من معنی دارم یا اداشو درمیارم. به چالش کشیده شدنام، درگیری، سردرگمی، میدترما، تا صب بیدار موندنا، تمرینای دیر تحویل داده شده، حرف زدن با استادا، نرفتن سر کلاس، کم اوردن، بریدن، دوباره پاشدن، ادامه دادن، روبهرو شدن، جواب دادن و جواب خواستن، روبهرو شدن، حسی که افسارش رو به دستم گرفته بودم، پروانه، دکتر سیاح، کانون مهر مادری، بچههایی که دوسشون نداشتم، مادرایی که دوسشون نداشتم، حدیث، نرفتن سر کلاس، یلدا، مدرسه بدون مرز، مریم، فردا آب دستته بذار زمین و با ما بیا، السابقون، حورا صدر، علی، دایی مریم، معرفی، برکوک، سیستان بلوچستان، اینجا همون جاییه که مخصوص توعه، هجرت، دلتنگی، حکمت و تمام.
تموم شد ولی من چندین سال پیر شدم. بزرگ شدم.
تموم شد ولی من همونیم که پارسال وقتی داشتم دیوار پرستارهی اتاقم رو از دست میدادم، آروم بودم چون میدونستم با وجود زیبایی جفت کاغذ دیواریا، بعدیه به قبلیه نمیاد و برا داشتن زیبایی بیشتر باید همه دلبستگیها رو زیر پا بذارم.
تموم شد ولی تا ابد تو ذهنم میمونه این سهی بینظیر رو. مثل همهی سههای موندگار زندگیم.
حالا منم و راهی که مشخصه؛ منم و سکوتی که همیشه همراهمه، و منم و توقعش ازم برای بهترینِ خودم بودن.
پس پیش به سوی بهترینِ خودم بودن..
تو کارآفرینی، یکی از کارایی که باید بکنیم نوشتن One page business plan هست. نوشتههامون تو این یه صفحه تو ۵ قسمت تقسیم میشه:
Vision
Mission
Goal
Strategy
Plan
Vision (چشم انداز)
تو این قسمت باید بگیم که خودمون رو چی میبینیم در آینده. آیندهی خیلی دور! مثلا ۲۰ سال دیگه!
تو چشمانداز باید بگی مثلا تا ۲۰ سال دیگه میشی بزرگترین شرکت تولید کفش تو ایران. یا مثلا تا ۲۰ سال آینده، از هر ۵ ایرانی، ۳ نفرشون کفشای ما رو میپوشن و ..
Mission (ماموریت)
اینجا باید بگیم که ماموریتمون چیه. یعنی چشم اندازمون در راستای چه ماموریتیه؟ میخوایم کفشای ما پای همه باشه که چی؟ مثلا ماموریت برا این میشه: در دسترس بودن کفش با کیفیت خوب و استاندارد با قیمتهایی که همه بتونن ازش استفاده کنن.
البته ماموریت باید کوتاه و اثرگذار باشه ولی خب مثال زدم.
Goal (هدف)
اینجا باید چشمانداز و ماموریتتون رو درنظر بگیرید و در راستای اونا، برای یک تا سه سال آیندهتون، برنامه زمانبندی شده و دقیقتری رو ارائه بدین. مثلا یکی از هدفا اینه که تا سال آینده بتونید کفش محبوب هر دسته از مشتریاتون رو شناسایی کنید و قبل از اون مشتریاتون رو دسته بنده کنید. و اهدافی از این قبیل.
Strategy (راهبرد)
اینجا مشخص میکنید هرکدوم از هدفهاتون چه راهبردی برای محقق شدن نیاز دارن. مثلا استراتژی برای آگاه شدن از سلیقه مردم میتونه نظرسنجی به طرق مختلف از خود مردم، یا ارتباط گرفتن با فروشندهها باشه.
Plan (برنامه)
اینجا دقیقا باید مشخص کنید برای هر استراتژی چه پلنی دارید. رواله که هر استراتژی چندین تا پلن داشته باشه. یعنی پلنتون برا نظرسنجی باید این طوری باشه که، سوالاتون رو اماده کنید، گوگل داک بزنید، برید تو محلههای مختلف از ادما بخواید فرمتون رو پر کنن و الخ.
حالا چرا همه اینا رو گفتم!
میدونید راستش تو همه مراحلی که داشتیم برای ایدهمون one page bp مینوشتیم، همهش به این فکر میکردم که، اگه برا زندگیمون هم یه وان پیج مینوشتیم، چقدر به دردمون میخورد. میدونی فکر کن باید به این فکر کنی که خودت رو چی میبینی تو ۲۰ سال آینده، ماموریتت تو این زندگی چیه، چه هدفی داری. استراتژیت چیه، و چه برنامهای برای این استراتژی داری تا عملی شه.
من همیشه حساب ویژهای برای نوشتن برنامه تو زندگیم باز کردم. همیشه معتقد بودم و هستم که نوشتن یه برنامه، نه تنها هیجانات زندگیتون رو نمیگیره، که بهتون کمک میکنه هر لحظه بهتر و بهتر باشین و روند تغییر افکارتون، یه مسیر مشخص و درست در جهتی داشته باشه که دلخواه شماعه. ولی خب هیچ وقتم روش برنامهریزی درست رو پیدا نکرده بودم و همین جور آزمون و خطا طور، برنامههای مختلف رو امتحان میکردم و از هر کدوم یه درصد موفقیتی بدست میاوردم.
این روزا که با وان پیج و قسمتای مختلفش آشنا شدم، دیدم که چه بیس خوبی میتونه باشه برای برنامه زندگی خودمون. گفتم به شما هم معرفیش کنم تا شاید شما هم دلتون بخواد برا زندگیتون برنامه بریزید و سردرگم باشید.
ولی خب در آخر به عنوان دوستتون و کسی که منت سرش میذارید و نوشتههاش رو میخونید، توصیهوار بهتون میگم که برنامه داشتن برا زندگیتون، و مشخص شدن این که چند چندید با خودتون و زندگی، بیشتر از هرچیزی به درخشیدنتون کمک میکنه.
و این که نوشتن یه برنامه اولیه ممکنه تا ۳۰۰-۴۰۰ ساعت هم ازتون وقت بگیره. ولی خب واقعا یه بار وقت گذاشتن واسه این برنامه خیلی میارزه. خیلی زیاد.
کارآفرینی؛ قسمت چهارم
شنبه 5 آبان 1397
هفته گذشته، صحبت را میان ویژگیهای یک کارآفرین، تمام کردیم. با توجه به همه خصوصیاتی که شمردیم، یعنی روحیه ریسک پذیری، برخورداری از مرکز کنترل درونی، ازخودگذشتگی، توانایی تحمل ابهام و سختی، نیاز به استقلال طلبی، رسیدن به رضایت شخصی و .. کارآفرینی یک فرآیند اجتماعی شدن است. چیزی که واضح و صریح است، وجود جامعه به عنوان عامل اصلی موفقیت یک کارآفرین است. اگر مردمی وجود نداشته باشند، و اگر ارتباطی بین کارآفرین و جامعه، چه فکری، چه احساسی و چه منفعتطلبی، وجود نداشته باشد، اساسا مقوله کارآفرینی و پاسخ به تمام ویژگیهای ذکر شده، از بیخ و بن بیاعتبار میشوند. از طرفی فرآیند شروع، پیش بردن و تمام کارهای انتزاعی و اجرایی کارآفرینی یک فرآیند تیمی است. پس علاوه بر ویژگیهای قبلی، یک کارآفرین موفق کسی است که، از طرفی توانایی ارتباط (نه لزوما کلامی و مستقیم) با مخاطب خود را داشته باشد و از طرف دیگر، با توجه به ویژگیها و خصوصیتهای رفتاری خود، در انتخاب تیم و مرحله بعد، ارتباط با تیم خود، نهایت دقت، صبوری و همکاری را داشته باشد.
مسئلهای که توجه به آن حائز اهمیت است، درک این نکته و موضوع است که ما در وهله اول، برای ارضای نیازها و موفقیت خودمان سمت کارآفرینی میرویم و در این جا، مفهوم موفقیت فردی، به گروه و جامعه گره عمیقی خورده است. در یک کلام، ضربالمثل "همه برای یکی؛ یکی برای همه" را برای تن کارآفرینی دوختهاند.
مفهوم بعدی که در این هفته تنها به معرفی تیتروار آن میپردازیم، انواع کارآفرینی است. وقتی وارد فضای راهاندازی یک کسب و کار جدید میشوید، باید قبل از هرچیز برای خودتان مشخص کنید که هدفتان از شروع این کار چیست. کسب و کارهای جدید به طور کلی در سه دسته کارآفرینی فردی، سازمانی و اجتماعی جای میگیرند که صحبت درباره هرکدام از این مباحث را به هفتههای بعد موکول میکنیم.
شاید برایتان جالب باشد تا صرفا، با توجه به اسم هر یک از این دستهبندیها، به این فکر کنید که، کسب و کار شما در کدام گروه قرار میگیرد؟
ادامه دارد...
کارآفرینی؛ قسمت سوم
شنبه 28 مهر 97
در ادامه صحبتهای قسمت گذشته، این هفته ویژگیهای رفتاری فرد کارآفرین را زیر ذرهبین قرار میدهیم. ادامه پاسخ به سوال اساسی «بالاخره پیشنیاز کارآفرین شدن چیست؟»
کارآفرینی بیش از هرچیز به روحیات و ویژگیهای فردی متناسب با این کار نیاز دارد. یعنی اگر فکر میکنید میتوانید مثل شغلهای دیگر، صرفا با دانش اولیه و بدون علاقه، به سراغ آن بروید و موفق شوید، سخت در اشتباهید. کارآفرینی فعالیتی است پر از پستی و بلندی و اولین چیزی که نیاز دارد، عاشق بودن است. شما در وهله اول باید عاشق کارآفرینی باشید و به موانع و بالا پایینهایش به چشم عشق بازی نگاه کنید! البته، بیشتر از هر شغل دیگری نیز به آمادگی روح و روان شما و البته اراده مصممتان در این راه نیازمند است.
در بین تعاریف مختلف کارآفرینی، از دیرباز تا کنون، مهمترین مسئلهای که در همه تعاریف به آن اشاره شده، روحیه ریسکپذیری کارآفرین و همراه بودن ریسک بسیار همراه با این فعالیت است.
از طرفی کارآفرینان، افرادی با نگاه متفاوت اند. کسانی که عموما از سطحیترین مسائل ممکن در سطح جامعه، راههایی برای پیشبرد جامعه و کسب منفعت فردی و عمومی خلق میکنند. البته مسائل و مشکلات جدیتر، دغدغه اصلی این گونه افراد در مراحل بعدی یا حتی همان مرحله اول است.
کارآفرینان افرادی استقلالطلب و همراه با مرکز کنترل درونیاند که، مسئولیت همه شرایط پیش رو را به عهده میگیرند و اتفاقات پیش آمده را ناشی از عملکرد نامناسب خود در آن شرایط میدانند و از برونسپاری تقصیرها میپرهیزند. نیاز به توفیقطلبی و کسب موفقیت از نیازهای ضروری یک کارآفرین است. ضروریتر از نان شب! از طرفی کارآفرینان برای رسیدن به این موفقیت و رضایت درونی، حاضر به هر از خودگذشتگی، تلاش مستمر شبانهروز، تحمل ابهام موجود در مسیر و پذیرش ریسکهای بالای روحی، مادی و اجتماعی هستند.
ادامه دارد...
امروز کوییزمو به طور معجزهآسایی کامل نوشتم. اونم چی، ریاضی فیزیک! که از اول ترم تا حالا تنها درسیه لاشو باز نکرده بودم برا خوندن!
قبلش با دکتر صحبت کردم و حالم خوبه که دارم به خودم کمک میکنم تا همه چی عالی باشه. که بتونم این بار سنگین لعنتی رو از دوش مغزم بیارم پایین. قراره دوباره با بابا دوست شم. از این قهر سه ماهه بیام بیرون و برم بغلش. تصورش کنم. تو فکرش حل شم و درنهایت آروم بگیرم.
بعد از کوییز با امین و مریم جلسه داشتیم. دیوسالار بعد از جلسه دیروز بهمون فکر کرده بود و به نظرش آدمایی مثل ما که دغدغه اجتماعی دارن، اتفاقا از همین الان باید شروع کنن کاراشون رو و کلی راهنماییمون کرد. کلی! باید مفصل راجع بهش بنویسم و الان وقت خوابه. فردا از صب کلاس دارم و بعدش برای حسن ختام هفته، از این درسِ لعنتیِ دوستداشتنی و کتابِ استاد دوستداشتنیترش یه کوییز سخت دارم و خب، هنوز هیچی نخوندم! اگه تو شریف هستین یا گذرتون بهش میوفته، تحت هیچ شرایطی واحد کارآفرینی از دانشکده اقتصاد رو از دست ندین. این درس بهتون عمرِ دوباره، دلیل برا زندگی کردن، و رهایی از افکارِ مالیخولیایی میده. واقعا مثل یه معجزهس. باید تجربهش کنید.
کارآفرینی؛ قسمت دوم
شنبه 21 مهر 97
هفته گذشته از کلیت شخصیت کارآفرینان صحبت کردیم و امروز به طور دقیقتر از ویژگیهای شخصیتی آنها میگوییم.
بیایید نگاه دوبارهای به زندگی کارآفرینانی که در هفته اول از آنها نام بردیم بیندازیم:
ابوالفضل خانجانی، کارآفرین موفق ایرانی، کودکی خود را همراه با شش خواهر و برادر، در روستایی گذراند که مشکلات معیشتی بسیار و درگیر شدن پدر خانواده با بیکاری و اعتیاد، باعث کارکردن این جوان دوستداشتنی مصمم در هفتسالگی شد. درگیری با زندگی و مشکلات فراوان، مشغول شدن به عنوان سرایدار یک کارخانه، تحمل مصائب بسیار و.. همه و همه به جایی رسید که حالا او با روحیه فوقالعاده و تحمل مشکلات جدی پیش روی مسیرش، از کارآفرینان موفق کشورمان است.
یا استیو جابز، مخترع، نوآور و کارآفرین موفق آمریکایی، کودکیایش را به دور از پدر مادر تنیاش گذراند. البته به گفته خودش، کسانی که کنار آنها زندگی میکرد هزار درصد تنی بودند. استیو در جوانی سراغ کارهای بسیاری از جمله تحصیل رفت ولی در هیچ کدام از این کارها جاذبهای نیافت تا باقی عمرش را صرف آن کند. همین است که با انصرافش از دانشگاه در شرایطی که فکرش را نمیکنیم مواجه میشویم.
بیلگیتس نیز به نوعی دیگر!
هر کدام از این کارآفرینان ماجراهایی دارند که کتابی از آنها نوشته میشود اما با نگاه اجمالی به داستانهایشان و البته زندگی دیگر کارآفرینان، به نقاط مشترک زیادی میرسیم که این افراد را در سراسر جهان، با هر رنگ پوست و فرهنگ و ملیتی، در یک گروه معنوی ارزشمند جمع میکند.
اغلب کارآفرینان مشکلات و سختیهای زیادی را در زندگی پشت سر گذاشته و اغلب کودکی سختی داشتند. این افراد معمولا در شغل یا فعالیت قبلی خود با سرخوردگیهایی مواجه میشوند که مخالف با روحیه استقلالطلبیشان بوده، و همین موضوع انگیزه، انرژی و فکر راهاندازی یک کسب و کار ایدهآل را در ذهنشان پرورش داده است.
بحث تحصیلات در این افراد یک بحث واگرا و یک موضوع حل نشده است. چیزی که از بررسیها بدست میآید، مبنی بر اهمیت کمتر تحصیل در زندگی کارآفرینان گذشته بوده. که البته امروزه، با پیشرفت صنعت، اقتصاد و درگیر شدن افراد بیشتری با کارآفرینی، اهمیت تحصیل و کسب دانش در این راه دوچندان شده است. کما این که تحصیل باعث میشود تا حد خوبی از شر آزمون و خطاهای مسیرمان راحت شویم.
ادامه دارد..
تو یه کلام بینظیر بود. بینظیییییر.
تیم ششم بودیم و ترکوندیم! وقتی همه از ارائههای خستهکننده و اسلایدای تکراری و بیروح خوابشون گرفت، من اومدم وسط کلاس و با یه شروع پرانرژی و راه رفتن بین بچهها، همه توجهها رو به خودم جلب کردم :) بعدشم که حسین اومد و با سوال غافلگیر کنندهش بلافاصله بعد از اخرین جمله من، همه نگاهها رو برد سمت خودش. استاد از اول تا اخر ارائهمون یه لبخند عمییییق داشت. لبخندی که بیشتر از همه بهم انگیزه فوقالعاده بودن میداد.
اخرشم تیای اومد و گفت که ارتباطمون باهاش رو حفظ کنیم و گفت که تو جلسات هفتگیمون شرکت میکنه ^____^
تو یه کلمه اگه بخوام بگم، ما ستاره مجلس بودیم و به نظرم اون نظر اولیه استاد که باید جلبمون میشد، به شدت قوی و محکم عملی شد.
و همه اینا یعنی از این به بعد باید فوقالعادهتر از همیشه باشیم، چون دیگه رومون زومن و ازمون انتظار بهترین بودن دارن :)
این سه واحدیِ پرکارِ پروژهدار، هر شنبه یه تکلیف ثابت داره با این مضمون که باید هرهفته یه صفحه مطلب راجع به کارآفرینی به قلم خودمون بنویسیم و بفرستیم. و خب قطعا باید براش مطالعه کنیم.
راستش امروز که متنمو نوشتم، بعد از تموم شدنش دلم خواست که این متنهای خامِ این سنم راجع به کارآفرینی رو یه جا ثبت کنم. شاید برای یادآوری حس و حال الانم و شاید برای روزی که کارآفرین شدم! به هر روی، متن امروزم این جوری بود:
کارآفرینی؛ قسمت اول
شنبه ۱۴ مهر ۹۷
این نوشته شروع شده تا مطلبی راجع به کارآفرینی را ثبت کند. راستش را بخواهید وقتی کلمه کارآفرین و کارآفرینی را میشنوم اول از همه یاد آن مرد جوان ایرانی میافتم که کودکی بسیار سختی داشت و کمکم و به مرور زمان از یک سرایدار کارخانه به صاحب کارخانه پرچمسازی خود تبدیل شد و حالا هزاران نفر مستقیم و غیرمستقیم برای او کار میکنند.
اگر بخواهم راجع به این مثال بیشتر توضیح دهم، نکات جذابی به دست میآید ، برای مثال پاسخ به این اولین سوالی که در ذهنمان ایجاد میشود: چه کسانی میتوانند کارآفرین باشند؟
شاید کارآفرینی جزو معدود کارهایی باشد که نیاز به خانواهای متمول و البته تحصیلات زیاد ندارد. چه بسا بزرگترین و مطرحترین کارآفرینان دنیا از جمله بیل گیتس ، استیو جابز و البته همین جوان ایرانی که در بالا از او یاد کردم ، کسانی بودند که بچگی و البته زندگی سختی را پشت سر گذاشتهاند.
به نظرم با توجه به زندگی کارآفرینان مهمترین ویژگی فرد کارآفرین ، اراده راسخ، روحیه شکستناپذیر و البته تفکر ایجاد تغییر و رسیدن به زندگی (حتی کمی) بهتر است.
سوال بعدی که احتمالا ذهنمان را به خود مشغول می کند این است که برای کارآفرین شدن یا به صورت جزئیتر کارآفرین موفق شدن آیا لازم به تحصیلات آکادمیک راجع به کارآفرینی است؟
در پاسخ به این سوال چیزی که واضح است، این است که نگاه کردن به زندگی کارآفرینان موفق چیزی خلاف این موضوع را به ما نشان میدهد. در واقع کتابهای کارآفرینی هستند که از روی زندگی و البته نوع مواجهه این افراد با مسائل و مشکلات تالیف شده اند و در واقع کارآفرینی در این باره یک روند معکوس دارد و البته بدیهی است الگو گرفتن و مطالعه روش کار کارآفرینان برتر، می تواند تا حد زیادی در مواجهه با مسائل کمک کند و به اصطلاح، استفاده از تجربیات دیگران میتواند بسیار یاریدهنده ما و روشنیبخش مسیرمان باشد.
پاسخ به سوالات بعدی و آشنایی بیشتر با کارآفرینی را به بخشهای آینده و شنبههای بعد موکول میکنیم.
-
کسی هست؟
-
در مسیر مرنجاب - قسمت هشتم - گوپ گوپ
-
در مسیر مرنجاب - قسمت هفتم - و بالاخره رسیدن
-
در مسیر مرنجاب - قسمت ششم
-
در مسیر مرنجاب - قسمت پنجم - دست از تقلا بردار دختر :))
-
در مسیر مرنجاب - قسمت چهارم - به همهی آنهایی که در آغاز راهاند..
-
در مسیر مرنجاب - قسمت سوم - در ابتدای راه و مهربونیها
-
در مسیر مرنجاب - قسمت دوم - و سفری که مزین شد به بهترین رفیق :)
-
در مسیر مرنجاب - قسمت اول - و منی که به راحتی فراموش نمیکنم..
-
به هیراد - نامه شماره شانزده - شعرهایم برای تو..