تو یه کلام بینظیر بود. بینظیییییر.
تیم ششم بودیم و ترکوندیم! وقتی همه از ارائههای خستهکننده و اسلایدای تکراری و بیروح خوابشون گرفت، من اومدم وسط کلاس و با یه شروع پرانرژی و راه رفتن بین بچهها، همه توجهها رو به خودم جلب کردم :) بعدشم که حسین اومد و با سوال غافلگیر کنندهش بلافاصله بعد از اخرین جمله من، همه نگاهها رو برد سمت خودش. استاد از اول تا اخر ارائهمون یه لبخند عمییییق داشت. لبخندی که بیشتر از همه بهم انگیزه فوقالعاده بودن میداد.
اخرشم تیای اومد و گفت که ارتباطمون باهاش رو حفظ کنیم و گفت که تو جلسات هفتگیمون شرکت میکنه ^____^
تو یه کلمه اگه بخوام بگم، ما ستاره مجلس بودیم و به نظرم اون نظر اولیه استاد که باید جلبمون میشد، به شدت قوی و محکم عملی شد.
و همه اینا یعنی از این به بعد باید فوقالعادهتر از همیشه باشیم، چون دیگه رومون زومن و ازمون انتظار بهترین بودن دارن :)