الان که میخوام برات بنویسم، حتی امید ندارم که تا اخر عمر ببینمت یه بار. حس میکنم باید بین این ادما بمونم و سکوت کنم و خودمو با همین دوستیهای اطرافم سرگرم کنم. میدونی من خسته شدم از بس تو هیبت هر ادمی دنبال تو گشتم. خسته شدم از بس دلم تاپ تاپ زد تا عاشق بشه و دید نه، این اون نیست. حالا که دارم مینویسم، ناامیدم از اومدنت، از پیدا کردنت. میدونی تو با همه این آدما فرق داری، تو نزدیک به منی. دلت تو شعاع دلتای دلم و مغزت تو شعاع اپسیلون مغزمه. از تو نوشتن سخته، توصیف کردنت سختتر. تو یه تصویری تو ذهنم، از خودم، در هیبت مردونه. تو هم منی؛ که میخوای عاشق باشی، میخوای تلاش کنی، میخوای زندگی بسازی، میخوای بودنت رو نشون بدی. تو منی. تو منی که حرفامو میفهمی، نگرانیهامو میفهمی، غصه خوردنا و خندههامو میفهمی و اینجایی، درست وسط مغزم. همون جا که به همه چی تسلط دارم. همون جا که میتونی ببینی چی میشه تا من، من میشم. تو تو قلبم نیستی. تو یه خونه داری، درست وسط مغزم. یه خونه که تو رو داشتنش، به سلولای خاکستریم کمک میکنه، یه خونه که مرکز اطلاعات مغزمه. تو اون وسط نشستی و از همه چی خبر داری، سرتونین و آدرنالینهای محرک تو مغزم رو میبینی و به کم و زیاد شدنش آگاهی، حتی وقتی خودم نیستم. بالا پایین زدنا و پر و خالی شدنهای مغزم از خون رو تماشا میکنی و منتظر یه فرصتی تا با وجود خارجیت متعادلش کنی. گاهی خسته و بیحوصلهای و گاهی عصبانی. ولی هستی و هرجور که هستی مال منی. با همه ویژگیها و خصوصیات خوب و بدت.
ولی حالا که نیستی، این روزهای بدون تو عجیب سخت میگذره. سر خودم رو با سفر و یه عالمه کار و مشغله گرم میکنم و این لعنتیا فقط مثل یه مسکن لحظهای عمل میکنن. به محض این که سرمو رو سینه خرسم میذارم، همهی سلول سلول بدنم با قدرت تو رو صدا میکنن و اون وقتاس که از بدن درد میمیرم. درد نبودنت بد دردیه ایبک. منم که میدونی، تحمل دردم بالاعه و غر بر ثانیههام بالاتر. گرفتار میشم وقتی نمیشنویشون. وقتی نمیبینمت. حتی کاش بودی و نمیدیدمت. ولی نیستی. نیستی و با نبودنت میجنگم فقط...
جمعه ۲۳ شهریور ۹۷
۰۰:۰۰
کوله به دوشیها..
آخرینها
-
کسی هست؟
-
در مسیر مرنجاب - قسمت هشتم - گوپ گوپ
-
در مسیر مرنجاب - قسمت هفتم - و بالاخره رسیدن
-
در مسیر مرنجاب - قسمت ششم
-
در مسیر مرنجاب - قسمت پنجم - دست از تقلا بردار دختر :))
-
در مسیر مرنجاب - قسمت چهارم - به همهی آنهایی که در آغاز راهاند..
-
در مسیر مرنجاب - قسمت سوم - در ابتدای راه و مهربونیها
-
در مسیر مرنجاب - قسمت دوم - و سفری که مزین شد به بهترین رفیق :)
-
در مسیر مرنجاب - قسمت اول - و منی که به راحتی فراموش نمیکنم..
-
به هیراد - نامه شماره شانزده - شعرهایم برای تو..
بایگانی