سفری باید..

به خاطر کوییزِ استادِ بی‌محلِ شنبه، و البته مذهبی بودن یزدیا و عزاداریاشون تو این تعطیلیا، سفرم به یزد با یه هفته تاخیر ست شد. داشتم فکر می‌کردم از همه لحاظ می‌تونم شرایط رو جوری هندل کنم که حداقل دوماه یه بار، یه سفرِ دلپذیر و دلچسب داشته باشم و امروز به سرم زد یه برنامه ویژه برا تابستون بریزم. یه سفر طولانیِ یه ماهه شاید.

دایی همیشه میگه همه فکراتو مکتوب کن تا خودت رو موظف به انجام دادنشون کنی. میگه استراتژیِ غیرمکتوب، بی‌ارزش‌ترینِ فکرهاس. و خب کاملا باهاش موافقم. می‌نویسم تا بمونه که تابستون قراره یه سفر یه ماهه با موجودی صفر و زندگی واقعی تو یه روستا رو تجربه کنم. از اون تجربه خوب لعنتیا. مثل سیرهای پیاده‌م تو ارومیه..

کوله به دوشی‌ها..