روز تعطیلمو پاشدم اومدم دانشگاه و نشستم دارم درس میخونم. بعد از ۶ با مریم قرار دارم که پاور ارائهم رو با هم تکمیل کنیم. فردا هم ارائه نجوم دارم که باید پاورش رو آماده کنم.
به شدت ساعت خوابم کم شده شبا و سر ۵ ساعت از خواب بیدار میشم و همه خستگی تو جونمه. دلم میخواد یه ۸ ساعت کامل بدون از بیدار شدن بخوابم و خستگیامو در کنم ولی نمیشه که نمیشه.
هیچ میدونستی عاشق رنگ طوسی و ترکیبش با مشکیم؟ مانتو طوسیم رو با شلوار و مقنعه و ساعت مشکی و البته کتونی طوسی پوشیدم و عمیقا پر از حس خوبم با این رنگا.
تازگیا که میخوام خودمو تصور کنم، همه چی حول جامعهشناسی میچرخه تو ذهنم. انگار نه انگار که فیزیکی هم هست. و منی هم وجود داشته و البته داره، که کلی سال چه تو مدرسه و چه تو دانشگاه فیزیک خونده و میخونه همچنان.
باید پاشم کم کم جمع و جور کنم و برم سایت و شر این پاورپوینت رو از سر خودم باز کنم :/